ابوشاکر دیصانی می‌گوید: وارد محضر امام صادق(علیه‌السلام) شدم.

عرض کردم: اجازه می‌فرمایید مطلبی بپرسم؟

حضرت فرمود: از هر چه می‌خواهی سؤال کن.

گفتم: دلیل شما بر این که آفریدگاری داری چیست؟

حضرت فرمود: وجود خودم؛ زیرا وجود خود را خالی از این دو جهت نمی‌دانم:

یا خود، خویشتن را آفریده‌ام؟ در این صورت، یا در هنگام ساختن، خود (هستی من) وجود داشته یا وجود نداشته است. اگر (هستی من) وجود داشته و با این حال باز آن را ساخته‌ام.

در این فرض نیازی نبوده و این تحصیلِ حاصل بوده است و تحصیل حاصل محال است.

و اگر در حالی که نبوده‌ام خودم را ساخته‌ام، می‌دانی که معدوم نمی‌تواند چیزی بسازد.

بنابراین، مطلب سوم ثابت می‌گردد و آن این که برای من صانع و آفریننده‌ای هست.

ابوشاکر بدون اینکه حرفی بزند، برخواست و از مجلس رفت.

بحار الانوار، ج۳، ص۵۰